شروعی دوباره

به نام خدای مهربونم که از همه به من نزدیکتره

 

                                                                  

به امید خدا و نی نی عزیزم از امروز تصمیم گرفتم که این وبلاگو برای تو و شاید برای دل خودم درست کنم شاید که یه روزی خاطرات و اتفاقات دوران بارداریم برای تو و من خوندنی باشه ، چرا که ممکنه هیچ وقت دیگه تکرار نشه .........

امیدوارم که بتونم فرزند سالم و صالحی داشته باشم

 

عاشقتم

الان بيشتر از هميشه عاشقتم خيلي دوست دارم فرشته نازنينم با اينكه تقريبا صبح تا شب تنهام و تو واقعا شيطون شدي و عادت كردي كه هميشه من كنارت باشم و خوب شبا ديگه واقعا رمق ندارم ًلي عا ش ق تم .... عاشق با روروءك در رفتنات ... عاشق صداي بلند خنده هات كه خستگي و از توي تن من در مياره و عاشق اون دستاي خوشگل كوچيكت ... ديگه بزرگ شدي و بغل غريبه ها نميري واي ي ي كه چه لذتي داره وقتي به مامان ميچسبي ... تازگي بهت كه ميگم مي مي ذوق ميكني و در هر حالي كه باشي مي مي ميخواي . پسر باهوشم.. من تمام تلاشمو دارم ميكنم كه تو رو غرق در عشق و محبت كنم .. دوست دارم با تمام وجودم همونطور كه دارم از تمام وجودم برات مايه ميذارم و واقعا ديگه براي من مني باقي نمونده ....
2 بهمن 1392

آش دندونی

امروز یعنی 22 آذر برات آش دندونی درست کردیم درسته که اولین دندونت 13 آبان درومد ولی من اصن این چیزا رو نمی دونستم تا فهمیدم و گیفت و اینا برات سفارش دادم طول کشید
24 آذر 1392

ماه هشتم زندگی با تو عششششششششششق

میدونی مامان همه دار و ندارمی خیلی دوست دارم امروز 15 آذر احساس میکنم بزرگ شدگی ... احساس میکنم خیلی میفهمییی ... نگاهات انگار معنی داره ... با یه کم تاخیر برای 2 شنبه 18 آذر برات آش دندون می پزیم آخه آماده شدن گیفتات یه کم طول کشید.. امروز دیگه با روروئکت جلو هم رفتی برای اولین بار آخه اوائل فقط عقب عقب میرفتی حدود یک هفته بود که چپ و راست هم میرفتی امروز دیگه سنگ توم گذاشتی مثه فرفره از تو حال میری تو اتاقت (توی اتاق ما هم نمیری !!!!!!!!!! ) دوست دارم نفس سارا ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ ...
15 آذر 1392